زندگی پیچیده است، مخصوصا اگر داری دربارۀ زندگی خودت حرف می زنی. من غضنفر هستم همان که هرچه ذهن های طنز پردازان می نویسند را به من نسبت می دهند، همانکه او را اسکل ترین آدم ها می نامند. حالا یک منگل دیگر دارد داستانی را به اسم من می نویسد. من غضنفر مرادی ساکن تهران با شغل دلالی به زور دارم خرج زن و بچم رو میدم، اینجایی که من نشسته ام، یک میز وجود دارد و خودکاری هم در دستان من است.


دارم چرت و پرت هایی برایتان می نویسم بلکه از مسخره کردن من دست بر دارید، به خدا درست نیست. همتون جهنمی میشید، چرا درباره ی من اینقدر جوک می سازید.از بس شما من رو مسخره کردید زنم رو ترک کردم.

زنم یه روز ازم سوالی خیلی سختی از من کرد، گفت: من رو بیشتر دوست داری یا ماشینتو؟

منم چون عاشق ماشین هایم هستم و در واقع نمی خواستم زنه هم بهش بربخوره که خورد گفتم: هر کدوم خوشگلترین؟


گفت: خب،....

-       سختش نکن زن....

-       درست جواب بده

-       نگفتی با  کدوم ماشین؟ مثلا از پیکان خوشگلتری ولی خب به پای بنز نمی رسید.

-       خاک بر سرت، پاشو برو خونه ننت

با ترس و لرز گفتم:

-       آخه زن مهم سیرت زیباست، نزار دیگه اون رو از ماشین ها عقب بیافتی.

-       خفه میشی یا خفت می کنم؟

-       آخر که به پای پیکان هم نمی رسی، حیف پیکان که با دیو دو سری چون تو مقایسه کنم.

-       مگه نگفتم پاشو برو خونه ننت

-       من خودم خونه دارم چرا برم پیش ننم، این تویی که خونه نداری بد بخت

تا که این رو شنید، ملا قه خورد تو سرم و با جارو دنبالم کرد، من بیچاره با یه جاخالی به موقع و دست به فرار خوب از دستش در رفتم، در خونه رو با کلیدی که داشتم بستم. نتونست بیرون بیاد با خودش می گفت آخه خدایا ! من چرا با این ازدواج کردم. من هم به راحتی بهش گفتم: ول خدا کن! خودت خر بودی؟

دیدم در باز شد، قبل از اینکه بیاد، پریدم سوار پیکانم و در رفتم.

حالا میگید این طنز پردازان مقصرند؟

برام یه جوک ساختن غضنفر میمیره، که الهی خودشون صقت شند از شرشون راحت شم، 62 تا فرشته مامور میشن که ازش سوال کنند، دو نفر می پرسن، 60 نفر حالیم می کنند.

این زنیکه هم بهش برخورده فکر کرده که مثلا من نفهم بودم اینو گرفتم، قبول دارم در ظاهر ازدواج حماقت محضه ولی قبول کنید انسان عاقل طلاق میگیره، اگه اونقدر خر نشده باشه که مهریه سنگین هم گفته باشه که من جزو این خر ها نبودم و الان از زندگیم انداختمش بیرون راحت شدم رفت.


پ.ن: منتظر نظرات زیبایتان هستم...